اشک خیمه زده بر صفحه ی چشم نگرانم
چنـد روزیسـت که دلواپسـم و بـد نگرانم
کوچه از رهگذر سرد غمت زار و گرفته ست
شب بی تابش ماه روی تو برده امانم . . . .

 

تو کسی که خنده اش طعم زمستان میدهد
من همان که ابتدایش بوی پایان میدهد
خوب میدانم که یک شب ، یک شب بی انتها
عشق روی دستهای بی کسم جان میدهد

و من هنوز عاشقم ، آنقدر که می توانم هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد ، از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم و دست آخر همه را فراموش کنم !......


دلم گرفته...
طاغت این همه دوری را ندارم!
این قلبم دیگر برای خودم نمیزند...
دیگر اختیارش دست کس دیگری است..
دلتنگش که میشوم بی اختیار اشک میریزم،
نمیدانم...
فکر کنم اختیار چشمانم هم دست اوست...!!!!


.....دردناك ترين جدايي ها آنهايي هستند كه نه كسي گفت چرا و نه كسي فهميد چرا...

عاشق اسمم می شوم
وقتی
تو صدایم می کنی ...

با تو فراموشم میشه واسه ی همیشه دستای سردم
با تو فراموشم میشه واسه ی همیشه ترکهای قلبم.....

این بار از بازار دلتنگی برایم یک بغض تازه بخر
نه از اینهایی که زود میشکند...

....عاشق وقتاییم که داری نگاهم میکنی من خودمو زدم بی خیالی/اما تا بر میگردم صورتتو بر میگردونی!قضیش چیه واقعا؟؟؟؟؟!

کـاش مـیشـد دیـشـب مـی آمـدی....
مـرا در آغـوشـت جـایـم مـیـدادی..
فـرصـتِ گـِلـه را ازم مـیگـرفـتـی..
مـثـلِ زمـانـهـایـی کـه از نـدیـدنـت شـاکـی بـودم..
بـلـند مـیـگـفـتـی: هـــــــــیــــــس
هـمـه ی بـی مـن بـودنـات تـمـوم شـد..
سـرم تـو آغـوشـت بـاشـه و بـگـی:
دیـگـه ایـنـجـام . . مـیـخـواهـم امـشـب تـا صـبـح دیـوانـه ات کـنـم.......
لایـــک=خــــاصّ تـریـنِ مــــــن..!
از مــــن نــپــرس چــقــد دوســـتـت دارم...

در آغوشت
ورد می‌خوانم زیر لب
و خدا را صدا می‌زنم .
آنقدر صدا می‌زنم که بگویی :
جان دلم !

"خــاطرات عـاشـقانه "
بــهش گـفتم بیـا جـای هـمیشگی کـارت دارم...
نـیم سـاعـت بـعد اومـد...
بـا دوسـتش بـود...
گــفتم مـیخواسـتم ببـرمـت یـه بـاغچه رسـتوران حـال کـنیـا!!!
گــُفت:اُاُاُ...بـخیال شـو بـابا!!!
دوســتش گـُفـت پـس مـن بـرم مـزاحمـتون نـمیشم...
سـریع بـه خـانومم گــفتم :نـگفتی بـه دوسـتت اخـلاقه مــنو؟؟؟
یـا سـه تـایی مـیریم یـا اصـلن نــمیریم!!!
خـلاصه رفـتیم...
نــشستیم رو تـخت...
جــلومون درخـتای انار و یـه جـویبار ِ خـوشگل بـود ...
واسـه خـاطره دخـترا قـلیون نگـرفـتم...
واسـه خــانومم مـعجون واسـه دوستش هـم کـه شـیرینی و قـند واسـه پـوستش ضـرر داشـت:) بـستنی سنتی مخـصوص...
دوبـاره واسـه خـودمم یـه بـستنی سـنتی مـخصوص:)
در حــین ِ خـوردن ِ قـا قا لیلی هـامـون اونــقد چـرتو پـرت گـُفتم داشـتن از خـنده مـترکیدن...
اون دوستش کـه هـیچی بـستنیش پـاچـیده بـود رو فـرش:)
دوربـــین عـکاسی آورده بـودم عـکس بـندازیم...
دادم دوستش ازمون عـکس بـگیره...
نشـستیم کـنار ِ هــَم...اون بـا انـگشت اشـاره صـورتمو نـشون مـیداد مـنم چـشمای اونو...
مـوقع انـداخـتن عـکس حـسادتو تـو چــشمای دوستش مـیدیدم...
کـه بـه عـشق ِ مـا غـبطه مـیخورد...
الان اون عــکس شـده یـکی از بـدترین آلات ِ عـــذاب ِ مــن...
هــــِی نـگاش مـیکنم مـیگم یـنی دوسـتم نـداشت کـه الان پـیشم نــیس؟؟؟
اگــه دوسـتم نـداشت پـس این عــشقی کـه تـو چـشماشه چـــــیـــه؟؟؟

 

امروز در قلبم برای همیشه پلمپ شد به جرم دوست داشتن های بی مورد !
لطفا دیگر سراغ آن نیایید حتی با مجوز رسمی از عقل !


درخت با برگ های خشک و شاخه های شکسته هم هنوز درخت است …
آدم اما “دلش که بشکند” ، دیگر آدم نمی شود !


تو به این افتخار کن که منو تنها گذاشتیو رفتی...
منم به این افتخار میکنم که یه شبی یه جایی این قلب شکسته من دوباره عاشق شد...


^^^چی شد که عاشقش شدم؟^^^
... سر کلاس بودیم و قرار بود چند نفر تحقیقشونو ارائه بدن و اون کسی که منو نمی دید(اسمش بهار) هم بین اونا بود. تا اون شروع کرد به ارائه تحقیقش منم شروع کردم به کرم ریختن. سوال پرسیدن آزاد بود و من بقدری ایرادای بنی اسرائیلی گرفتم که طفلک اشکش دراومد. احساس خوبی داشتم و مطمئن بودم بعد از تموم شدن کلاس میاد و هرچی از دهنش دربیاد بارم میکنه ولی نیومد. ینی به فحش دادنشم راضی بودم ولی بازم نیومد.


دکتر:
پای نسخه ام بنویس “ممنوع الملاقات” ، بگذار تنهاییم دلیل پزشکی داشته باشد


یکی از فانتزیام اینه که بعد از چهار ماه دوری زنگ بزنه بگه یادته 9روز بی خبر بودیم چه سخت گذشت حالا لجبازی بسه برگرد پیشم...


ســـــلامــــتي كـــســايـــي كـــه جـــســـارت عـــاشقـــانه از دســـت دادنـــو دارن....

نه حـــــقـــــارت بـــه هـــر قـــــيــــمــــــت نـــگــه داشـتـنــو !!


غـــصه مــرا کــُشت...!!!
وقــتی دیــدم دســت بـه سیــنه ایســتاده ای...
تـــمام ِ راه را بــرای آغــوشـَت دویــده بــودم بــی انــصاف..؟؟!!!


"دستانت" در "دستانم" . . .
اشکانم جاری . . .
سرمای دستانم در گرمی دستانت محو . . .
و "دلم" . . .
ارامتر از قبل . . .


به اندازه یک عمر عمیق است میان من و تو
من به عشقی و تو به نفرت . .


وقتی میگفت دوست دارم
فقط لبخند میزدم
اونم کلی از دستم ناراحت میشد و میگفت:
چیه باور نمیکنی؟
نه اینکه اونو باور نداشته باشم....نه
اما تجربه ثابت کرده بود که من
آدم دوست داشتنی نیستم.
چون ساده هستم و بی سیاست.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, ] [ 20:0 ] [ mohammad ]
[ ]